دلم پرزغم ودرداست ای وای
هوای خانمان سرداست ای وای
پدررفت واز او جزقاب عکسی
نمانده ،در کنارم نیست ای وای


پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من

آنکه در زیر زمین داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بی سر و سامانی من

گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب بعد تو با کیست نگهبانی من

پدر بی تو چه سرد و بی ستاره است شبامون

تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که رفتیم همه یار شدند
خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آیینه بدانیم چوهست
نه در آن وقت که اقبال شکست
2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/12 - 11:32